من به خورشید ایمانی ندارم خیال چشم های تو دست های تو نفس های تو آغوش تو و صدایت که طنین می شود در گوشِ من ایمانِ من است و این چنین عاشقانه گفتنم از برکت ِ شب بخیرهایم جانِ من نزدیک توام چون لمس ماه بر مخمل شب چون خیسی بغضی بر التهاب گونه ها چون ابدیت خنده ات در انعکاس آینه نزدیک و بی تاب همچون عطش لبها به وقتِ نابِ قرار بوسه و عشق نزدیکم به تـــو که آرامش دریایی بعدِ هر طوفان من هیچ وقت نمی سپارمت به امانِ خدا چون تو مثل شعری هستی که به خاطر می سپارمت و یک عمر با خاطراتت شیرین زندگی می کنم امان خدا چرا در قلب خودم جایت امنتر است
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|